زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

پرده داری

پَرْده‌داری‌ (حجابت‌)، از مناصب‌ مهم‌ دربار خلفا و فرمانروایان‌. متصدی‌ این‌ منصب‌ حساس‌ را پرده‌دار (حاجب‌) می‌خواندند كه‌ در دوره‌هایی‌ از قدرت‌ بسیار برخوردار بود و نزدیك‌ ترین‌ كس‌ به‌ خلیفه‌ یا سلطان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. این‌ منصب‌ را برخی‌ از معاصران‌ به‌ سادگی‌ به‌ معنی‌ دربانی‌ پادشاه‌، و متصدی‌ آن‌ را مأمور بالابردن‌ پرده‌ در دربار گرفته‌اند (محقق‌، 65)؛ اما در منابع‌ كهن‌ رساندن‌ اخبار رعیت‌ به‌ خلیفه‌ یا سلطان‌ و اجازه‌ گرفتن‌ از او برای‌ ایشان‌ را از وظایف‌ پرده‌دار دانسته‌، و آورده‌اند او را از این‌ رو پرده‌دار می‌خوانند كه‌ خلیفه‌ یا سلطان‌ را از دید كسانی‌ كه‌ بخواهند بی‌اجازه‌ بر او وارد شوند، دور نگاه‌ می‌دارد (قلقشندی‌، 5 / 449؛ نیز نک‍ : انوری‌، حسن‌، 23-24). 
واژۀ حجابت‌ در عربستان‌ پیش‌ از اسلام‌ به‌ معنی‌ پرده‌داری‌ كعبه‌ كاملاً شناخته‌ شده‌ بود (خوارزمی‌، 145) و پیداست‌ كه‌ پرده‌دار وظیفۀ نگهداری‌ و مراقبت‌ از آن‌ را برعهده‌ داشته‌ است‌. به‌ كار رفتن‌ واژۀ پرده‌دار در روایات‌ مربوط به‌ ایران‌ باستان‌، و نیز در شاهنامۀ فردوسی‌ كه‌ مبتنی‌ بر روایات‌ بازمانده‌ از روزگاران‌ كهن‌ است‌، بیانگر وجود منصب‌ پرده‌داری‌ در دربار شاهان‌ ایران‌ باستان‌، اهمیت‌ پرده‌دار و نزدیكی‌ او به‌ شخص‌ شاه‌ تواند بود (نک‍ : مثلاً، فردوسی‌، 1 / 178، 2 / 931؛ جاحظ، 39؛ نظام‌الملك‌، 33). 
وارد شدن‌ پرده‌داری‌، پرده‌دار و حاجب‌ در قلمرو ادبیات‌ در دورانهای‌ گوناگون‌ پس‌ از اسلام‌ بیانگر تصویری‌ به‌ خوبی‌ شكل‌ گرفته‌ از این‌ شغل‌ و كاربرد آن‌ در ذهنیت‌ اجتماعی‌ مردم‌ است‌ (مثلاً نک‍ : منوچهری‌، 185؛ انوری‌، اوحدالدین‌، 1 / 39، 46؛ حافظ، 60- 78). جاحظ رساله‌ای‌ در باب‌ حجابت‌ پرداخته‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد پرده‌داری‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ و بسا كه‌ مهم‌ترین‌ لوازم‌ حكومت‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌. وی‌ صفتهایی‌ را كه‌ از زبان‌ شاهان‌ و فرمانروایان‌ برای‌ حاجب‌ برمی‌شمارد، بیشتر بر چند اصل‌ مشخص‌ استوار می‌داند: عقل‌ و كفایت‌، سیاست‌ و مردم‌ داری‌، رازداری‌ و موافقت‌ تام‌ با سلطان‌، درستی‌ اخلاق‌ و حتى‌ زیبایی‌ ظاهر (ص‌ 38-40؛ صابی‌، 76-77). 
با توجه‌ به‌ این‌ ویژگیها، حاجب‌ در واقع‌ اعتبار و آبروی‌ شخص‌ امیر یا سلطان‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و در تعیین‌ سیاست‌ مملكت‌، ارتباط حكومت‌ با مردم‌ و نیز ارتباط سلطان‌ با اجزاء حكومت‌ خود، نقش‌ عمده‌ای‌ داشت‌ و از مهم‌ترین‌ عوامل‌ نمایش‌ نوع‌ رابطۀ حكومت‌ با مردم‌ بود، چنان‌ كه‌ چیزی‌ مخرب‌تر برای‌ مملكت‌ و نابود كننده‌تر برای‌ مردم‌ از سخت‌گیری‌ حاجبان‌ نیست‌؛ حاجب‌ اگر سهل‌ گیر باشد، مانع‌ ظلم‌ بر مردم‌ می‌شود و اگر سخت‌ بگیرد، آنان‌ را به‌ سوی‌ ظلم‌ می‌راند (ابشیهی‌، 1 / 145). حاجب‌ به‌ این‌ صورت‌، حایل‌ میان‌ مردم‌ و دستگاه‌ حكومتی‌ بود. 
دو واژۀ دیگر نیز برای‌ پرده‌دار آورده‌اند: یكی‌ پروانه‌ (بیانی‌، 3 / 916) كه‌ لقب‌ معین‌ الدین‌ پسر مهذب‌الدین‌ وزیر بود كه‌ پرده‌داری‌ دربار سلجوقیان‌ روم‌ را در دست‌ داشت‌ و در واقع‌ همۀ امور در دست‌ او بود (نک‍ : آق‌سرایی‌، 41، 42، 97)؛ دیگر آغاجی‌ (آغاچی‌) تركی‌ است‌ كه‌ ظاهراً حاجب‌ و خادم‌ خاصۀ سلطان‌ بود (قزوینی‌، 1 / 347- 348). گسترش‌ و تحول‌ معنی‌ و كاربرد پرده‌داری‌ و حاجب‌ را پس‌ از اسلام‌ می‌توان‌ در دو بخش‌ مطالعه‌ كرد: 
1. قلمرو شرقی‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌: در آغاز اسلام‌ با آنكه‌ جانشینان‌ پیامبر (ص‌) درباری‌ نداشتند، ولی‌ وظیفۀ پرده‌داری‌ در ساده‌ترین‌ شكل‌ آن‌ به‌ ضرورت‌ وجود داشت‌ و از كسانی‌ به‌ عنوان‌ حاجبان‌ خلفای‌ راشدین‌ یاد شده‌ است‌ (قلقشندی‌، همانجا) كه‌ خدمتكار خاص‌ و نزدیك‌ترین‌ اشخاص‌ به‌ آنها بودند. 
در دوران‌ امویان‌ این‌ منصب‌ اهمیت‌ بسیار یافت‌ و این‌ معنی‌ نشانۀ تغییر و تحول‌ در سازمان‌ اداری‌ حكومت‌ بود كه‌ با گسترش‌ قلمرو آن‌ و به‌ویژه‌ سیاست مملكت‌ داری‌، تناسب‌ داشت‌. پدید آمدن‌ مقام‌ حاجب‌ الحُجّاب‌ یا رئیس‌ پرده‌داران‌ در عهد عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ اموی‌ (همو، 4 / 19؛ نیز نک‍ : ابن‌ تغری‌ بردی‌، 3 / 272)، نشان‌ دهندۀ وجود سازمان‌ اداری‌ حجابت‌ است‌. با گذشت‌ زمان‌ سازمان‌ حجابت‌ در دربارها جا افتاد و حاجب‌ تقریباً عهده‌دار همۀ اموری‌ گردید كه‌ یك‌ سوی‌ آن‌ فرمانروا قرار داشت‌ و به‌ علت‌ گسترش‌ وظایف‌ و یا زیاده‌روی‌ در تشریفات‌، شمار حاجبان‌ نیز به‌ تدریج‌ بیشتر شد (نک‍ : قلقشندی‌، 4 / 20). حاجبان‌ در دوران‌ امویان‌ و عباسیان‌ و به‌ رغم‌ قدرت‌ و نفوذ، غالباً از استقلال‌ برخوردار نبودند و زیر نظر وزیران‌ قرار داشتند (ابن‌ خلدون‌، 2 / 671). 
از صفاریان‌ ــ نخستین‌ سلسلۀ مستقل‌ ایرانی‌ پس‌ از اسلام‌ ــ گزارشی‌ صریح‌ در باب‌ حجابت‌ و پرده‌داری‌ در دست‌ نیست‌؛ و ظاهراً سبب‌ این‌ امر آن‌ است‌ كه‌ امیران‌ صفاری‌ فرصت‌ تشكیل‌ دربار و نمایش‌ تثبیت‌ قدرت‌ سیاسی‌ نیافتند. با این‌ همه‌، آورده‌اند در جنگها مردی‌ به‌ نام‌ عزیز نزدیك‌ خیمۀ یعقوب‌ خیمه‌ داشت‌ و هیچ‌ كس‌ به‌ جز او حق‌ ورود به‌ چادر یعقوب‌ را نداشت‌. این‌ مرد تا حدی‌ سمت‌ حاجب‌ او را داشت‌ (مسعودی‌، 4 / 217). در عصر سامانیان‌، صاحب‌ این‌ منصب‌ نه‌ فقط پرده‌داری‌ سرای‌ امیر را بر عهده‌ داشت‌، بلكه‌ در رأس‌ مجموعۀ سازمان‌ یافتۀ مأمورانی‌ بود كه‌ زیر نظر رئیس‌ خود حاجب‌ بزرگ‌ یا حاجب‌ الحجاب‌، وظیفۀ اجرای‌ فرمانهای‌ خاص‌ امیر را برعهده‌ داشتند. این‌ سازمان‌ دقیقاً نظامی‌ بود و از غلامان‌ ترك‌ تشكیل‌ می‌یافت‌ و رسیدن‌ آنان‌ به‌ مقامهای‌ برتر، نیازمند گذراندن‌ دوره‌های‌ معین‌ بود. نظام‌ الملك‌ این‌ مراحل‌ را تا نیل‌ به‌ پرده‌داری‌ وصف‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 129-130؛ نیز، نک‍ : بارتولد، 227). 
غزنویان‌ كه‌ از همان‌ غلامان‌ ترك‌ بركشیدۀ سامانیان‌ بودند، بر اهمیت‌ این‌ منصب‌ افزودند. حاجبان‌ این‌ دوران‌ از امیران‌ بزرگ‌ و بسیار مؤثر در ادارۀ كشور به‌ شمار می‌رفتند و حتى‌ در شخص‌ سلطان‌ نیز نفوذ داشتند (قس‌: لمتن‌، 146؛ برای‌ آگاهی‌ از نام‌ حاجبان‌ مشهور غزنوی‌، نک‍ : دانش‌ پژوه‌، 2 / 1090). 
نقش‌ حاجب‌ امیر علی‌ قریب‌ از رجال‌ عهد سلطان‌ محمود و پیشكار او كه‌ سپس‌ به‌ مقام‌ حاجبی‌ سلطان‌ مسعود رسید و حرمت‌ بسیار یافت‌، در انتقال‌ آرام‌ حكومت‌ از محمد به‌ مسعود، علاوه‌ بر كفایت‌ شخصی‌ نشان‌ از قدرت‌ و نفوذ مقام‌ حاجب‌ در آن‌ دوران‌ دارد (نک‍ : بیهقی‌، 1 / 34). 
در عهد سلجوقی‌ با وزارت‌ قدرتمند خواجه‌ نظام‌ الملك‌ طوسی‌، كار حجابت‌ زیر نفوذ وزارت‌ قرار گرفت‌. در این‌ دوره‌ هم‌ امیر حاجب‌ در جنگها گاه‌ وظیفۀ فرماندهی‌ داشت‌ و مقامش‌ از همۀ امیران‌ دیگر درگاه‌ بالاتر و وظیفۀ رسمی‌ او ایجاد ارتباط میان‌ سلطان‌ و وزیر بود (لمتن‌، 146-147؛ اقبال‌، 23). در سراپردۀ سلطان‌، پردۀ افتاده‌ نشان‌ نبودن‌ بار، و پردۀ بالاكشیده‌ نشانۀ بار بود (نظام‌ الملك‌، 147). امیر حاجب‌ در هنگام‌ مراسم‌ بار، فاصلۀ به‌ حضور رسیدگان‌ را تا محل‌ جلوس‌ سلطان‌ تعیین‌ می‌كرد (همو، 151). 
در تواریخ‌ از حاجبان‌ بزرگ‌ و كارهای‌ بزرگی‌ كه‌ به‌ دست‌ ایشان‌ صورت‌ گرفته‌، بسیار نام‌ برده‌ شده‌ است‌؛ مثلاً در مرگ‌ مهدی‌ خلیفۀ عباسی‌، نصر حاجب‌ نشانه‌های‌ خلافت‌ را نزد هادی‌ جانشین‌ مهدی‌ به‌ طبرستان‌ برد. نیز شورش‌ لشكر بغداد به‌ مخالفت‌ با بیعت‌ با هادی‌ به‌ سبب‌ امتناع‌ ربیع‌ حاجب‌ از پرداخت‌ پول‌ بود (گردیزی‌، 67). ربیع‌ حاجب‌ چنان‌ نفوذی‌ در دولت‌ عباسی‌ یافت‌ كه‌ پس‌ از خود او، پسرش‌ فضل‌ ربیع‌، و نواده‌اش‌ عباس‌ بن‌ فضل‌ حاجب‌ خلفا گردیدند (ثعالبی‌، 68). حوالی‌ سال‌ 582 ق‌ / 1182 م‌ خوارزمشاه‌، حاجب‌ بزرگ‌ خود، شهاب‌ الدین‌ مسعود را برای‌ مذاكرات‌ صلح‌ با دشمن‌ فرستاد (جوینی‌، 2 / 23-24، نیز نک‍ : قفس‌ اوغلی‌، 131). گزارشهای‌ عصر توراگیناخاتون‌ همسر اوگتای‌ قاآن‌ نیز حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ این‌ زن‌ قدرتمند كه‌ پس‌ از مرگ‌ شوهر تا رسیدن‌ گیوك‌ خان‌ به‌ سلطنت‌ كارهای‌ قلمرو چنگیزی‌ را در دست‌ گرفت‌، حاجبه‌ای‌ فاطمه‌ نام‌ داشت‌ كه‌ اصلاً اسیری‌ خراسانی‌ بود و در این‌ ماجرا كفایت‌ و سیاست‌ بسیار از خود نشان‌ داد (رشیدالدین‌، 2 / 799). 
وظیفه‌ حجابت‌ در دورۀ ایلخانان‌ مغول‌ و تیموریان‌ همواره‌ در اختیار امیران‌ نظامی‌ قرار داشت‌ و از مناصب‌ عالی‌ درباری‌ به‌ حساب‌ نمی‌آمد (لمتن‌، 147). در این‌ دوره‌ از هند تا مصر حاجبان‌ كارهای‌ مربوط به‌ شاه‌ و دربار و روابط آنها با مردم‌ را در دست‌ داشتند و به‌ علاوه‌ رساندن‌ فرمانهای‌ شاه‌ به‌ صاحبان‌ آن‌، تعیین‌ وظایف‌ صاحب‌ منصبان‌ اداری‌ و نظامی‌، تعیین‌ جای‌ بزرگان‌ و مراجعان‌ در بارگاه‌ سلطان‌ (نک‍ : پراساد، I / 300-301؛ ابن‌فضل‌الله‌، 36-37، 47)، از وظایف‌ آنان‌ بود. در دورۀ صفویان‌ نام‌ حاجب‌ به‌ ایشیك‌ آغاسی‌ تغییر یافت‌ و برنامۀ وظایفش‌ مانند دوران‌ سلجوقیان‌ گردید (لمتن‌، همانجا). 
2. قلمرو غربی‌، اندلس‌ و افریقا: پرده‌داری‌ در اندلس‌ و افریقا داستان‌ دیگری‌ یافت‌. در دولت‌ امویان‌ اندلس‌ برای‌ هر كاری‌ وزیری‌ معین‌ شد كه‌ در میان‌ آنان‌ یكی‌ مهم‌تر و محتشم‌تر و واسطۀ میان‌ وزیران‌ و خلیفه‌ بود و همو حاجب‌ نام‌ گرفت‌. ازجمله‌ حاجبان‌ بزرگ‌، منصور بن‌ بنی‌عامر است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ حاجب‌ هشام‌ دوم‌ اموی‌ امور دولت‌ را یكسره‌ در دست‌ گرفت‌ و به‌ استبداد گرایید و خود و فرزندانش‌ با عنوان‌ حاجب‌ به‌ حكومت‌ پرداختند. این‌ روش‌ در دوران‌ ملوك‌ الطوایف‌ نیز ادامه‌ یافت‌ (ابن‌ خلدون‌، 2 / 670، 671-672). 
دولتهای‌ شمال‌ افریقا نیز به‌ پیروی‌ از امویان‌ اندلس‌ سازمان‌ پرده‌داری‌ داشتند (همانجا). سلطان‌ بنی‌حَفص‌ برای‌ تنظیم‌ امور مالی‌ و هر گونه‌ كاری‌ كه‌ در حد وظیفۀ یك‌ پیشكار قرار می‌گیرد، شخصی‌ را تعیین‌ كرد و او را حاجب‌ نامید (همو، 2 / 672-673). در مراكش‌، در دولت‌ بنی‌مرین‌ نامی‌ از حاجب‌ نیست‌، اما وظیفۀ او را مقامی‌ با عنوان «مِزوار» بر عهده‌ داشت‌ كه‌ بر سازمان «جانداریه‌» ریاست‌ می‌كرد و افزون‌ بر حجابت‌ وظیفۀ اجرای‌ همه‌ دستورهای‌ سلطان‌ از قبیل‌ اعمال‌ مجازاتها و نیز اجرای‌ قوانین‌ و نگهداری‌ از زندانیان‌ درگاه‌ را نیز برعهده‌ داشت‌ (همو، 2 / 673). دولت‌ بنی‌ عبدالواد فاقد سازمانهای‌ دیوانی‌ بود، ولی‌ سلطان‌ كسی‌ را برای‌ بعضی‌ كارهای‌ خاص‌ خود به‌ نام‌ حاجب‌ داشت‌ (همو، 2 / 673-674). 
در مصر عهد ممالیك‌، وظیفۀ حجابت‌ بر عهدۀ «دواتدار» بود كه‌ علاوه‌ بر حاجبی‌ سلطان‌، او را از اخبار قلمرو حكومت‌ و اطلاعات‌ مخفی‌ گزارشگران‌ حكومتی‌ آگاه‌ می‌ساخت‌، به‌ این‌ ترتیب‌ كه‌ واسطۀ میان «صاحب‌ برید» (گزارشگر اخبار) و «كاتب‌ السر» (كاتب‌ مخصوص‌ سلطان‌) در امور محرمانۀ مملكت‌ بود (همو، 2 / 671). آنچه‌ وظیفۀ حجابت‌ را در مصر از قلمرو شرقی‌ متفاوت‌ می‌ساخت‌، این‌ بود كه‌ لفظ حاجب‌ اندك‌ اندك‌ بر صاحبان‌ وظیفه‌ در درجه‌های‌ پایین‌تر هم‌ اطلاق‌ می‌شد و غیر از حاجب‌ خاص‌ سلطان‌ و دستگاه‌ زیر فرمان‌ او، برخی‌ از ارباب‌ مناصب‌ نیز حاجب‌ یا حاجبانی‌ یافتند، مثلاً كاتب‌ دیوان‌ خلیفه‌ یا قاضی‌ القضات‌ (مقریزی‌، 1 / 402، 403) خود حاجبانی‌ داشتند. در مصر، همچنین‌ شغلی‌ به‌ نام «حجوبیت‌» پدید آمد كه‌ به‌ گزارش‌ سبكی‌ (ص‌ 57) وظیفه‌ای‌ قدیمی‌ بود كه‌ سابق‌ بر آن «قیادت‌» نام‌ داشت‌ و متولی‌ آن‌ به‌ امور سپاه‌ رسیدگی‌ می‌كرد و نتیجه‌ را به‌ اطلاع‌ سلطان‌ می‌رسانید. از این‌ رو او را قائد الجیش‌ هم‌ می‌گفتند. در دورۀ مملوكان‌ ترك‌ كار حاجب‌ در وظیفۀ حجوبیت‌ به‌ قضا و حكم‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ و سپاهیان‌ و نیز واداشتن‌ متمردین‌ به‌ اطاعت‌ تحول‌ یافت‌. در جریان‌ دادرسی‌ 5 حاجب‌ شركت‌ می‌كردند كه‌ دو تن‌ از ایشان‌ امیر هزاره‌ بودند و یكی‌ از این‌ دو خود حاجب‌ الحجاب‌ بود كه‌ همۀ امور دربار زیردست‌ او قرار داشت‌ (ابن‌ خلدون‌، 2 / 674؛ قلقشندی‌، 4 / 19؛ پولیاك‌، 14). شمار این‌ گونه‌ حاجبان‌ در مصر بسیار بود و تنها اختصاص‌ به‌ پایتخت‌ نداشت‌، بلكه‌ در ولایات‌ نیز دستگاه‌ حجوبیت‌ وجود داشت‌ كه‌ زیر نظر نایب‌ ولایت‌ كار می‌كردند (ابن‌خلدون‌، همانجا؛ نیز، نک‍ : قلقشندی‌، 4 / 185، 218، 233). 

مآخذ

آق‌سرایی‌، محمود مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ( تاریخ ‌سلاجقه‌)، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، تهران‌، 1362ش‌؛ ابشیهی‌، محمد، المستطرف‌ فی‌ كل‌ فن‌ مستظرف‌، بیروت‌، دارمكتبة الحیاة؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌؛ ابن‌ خلدون‌، عبدالرحمان‌، مقدمه‌، به‌ كوشش‌ علی‌ عبدالواحد وافی‌، قاهره‌، 1401ق‌؛ ابن‌ فضل‌ الله‌ عمری‌، احمد، مسالك‌ الابصار، چ‌ تصویری‌، به‌ كوشش‌ ایمن‌ فؤاد سید، قاهره‌، 1985م‌؛ اقبال‌ آشتیانی‌، عباس‌، وزارت‌ در عهد سلاطین‌ بزرگ‌ سلجوقی‌، به‌ كوشش‌ محمد تقی‌ دانش‌پژوه‌ و یحیی‌ ذكاء، تهران‌، 1338ش‌؛ انوری‌، حسن‌، اصطلاحات‌ دیوانی‌ دورۀ غزنوی‌ و سلجوقی‌، تهران‌، 1355ش‌؛ انوری‌، محمد، دیوان‌، به‌ كوشش‌ محمد تقی‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1347ش‌؛ بیانی‌، شیرین‌، دین‌ و دولت‌ در ایران‌ عهد مغول‌، تهران‌، 1375ش‌؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ منوچهر دانش‌ پژوه‌، تهران‌، 1376ش‌؛ ثعالبی‌، عبدالملك‌، لطائف‌ المعارف‌، به‌ كوشش‌ ابراهیم‌ ابیاری‌ و حسن‌ كامل‌ صیرفی‌، قاهره‌، داراحیاء الكتب‌ العربیه‌؛ جاحظ، عمرو، «الحجاب‌»، الرسائل‌، به‌ كوشش‌عبدالسلام‌محمد هارون‌،قاهره‌، 1384ق‌ / 1964م‌، ج‌ 2؛ جوینی‌، عطاملك‌، تاریخ‌ جهانگشای‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، 1916م‌؛ حافظ، دیوان‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ پژمان‌، تهران‌، 1318ش‌؛ خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ ابراهیم‌ ابیاری‌، بیروت‌، 1404ق‌ / 1984م‌؛ دانش‌پژوه‌، تعلیقات‌ بر تاریخ‌ (نک‍ : هم‍ ، بیهقی‌)؛ رشیدالدین‌ فضل‌ الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوی‌، تهران‌، 1372ش‌؛ سبكی‌، عبدالوهاب‌، معید النعم‌ و مبیدالنقم‌، به‌ كوشش‌ ویلهلم‌ موهرمَن‌، لیدن‌، 1908م‌؛ صابی‌، هلال‌، رسوم‌ دارالخلافة، به‌ كوشش‌ میخائیل‌ عواد، بغداد، 1383ق‌ / 1964م‌؛ فردوسی‌، شاهنامه‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1335ش‌؛ قزوینی‌، محمد، تعلیقات‌ بر لباب‌ الالباب‌ عوفی‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسی‌، تهران‌، 1361ش‌؛ قفس‌ اوغلی‌، ابراهیم‌، تاریخ‌ دولت‌خوارزمشاهیان‌، ترجمۀ داوود اصفهانیان‌، تهران‌، 1367ش‌؛ قلقشندی‌، احمد، صبح‌ الاعشی‌، قاهره‌، 1383ق‌ / 1963م‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، زین‌ الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1347ش‌؛ لمتن‌، آ. ك‌.س‌.، سیری‌ در تاریخ‌ ایران‌ بعد از اسلام‌، ترجمۀ یعقوب‌ آژند، تهران‌، 1363ش‌؛ محقق‌، مهدی‌، دومین‌ بیست‌ گفتار، در مباحث‌ ادبی‌ و تاریخی‌ و كلامی‌ و تاریخ‌ علوم‌ در اسلام‌، تهران‌، 1369ش‌؛ مسعودی‌، علی‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ عبدالامیرعلی‌ مهنا، بیروت‌، 1411ق‌ / 1991م‌؛ مقریزی‌، احمد، الخطط، بولاق‌، 1274ق‌؛ منوچهری‌ دامغانی‌، احمد، دیوان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ نظام‌الملك‌، حسن‌، سیاست‌ نامه‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1369ش‌؛ نیز:

Barthold, W., Turkestan, Down to the Mongol Invasion, tr. T. Minorsky, ed. C. E. Boswarth, Karachi, 1981; Poliak, A. N., Feudalism in Egypt, Syria, Palestine, and The Lebanon, 1250-1900, Philadelphia, 1977; Prasad, I., Turks in India, Allhabad, 1974.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.